فرسودگی شغلی سازمانی
در سال های اخیر، فرسودگی شغلی شهرت زیادی پیدا کرده است و در حال حاضر یکی از شایع ترین بیماری های شغلی است. با این حال، فرسودگی سازمانی معمولاً مربوط به کل تیمی نیست که به طور همزمان از سندرم خستگی رنج می برند. در این مورد، بیمار خود شرکت است، نه کارمندان – حتی اگر آنها به طور طبیعی از عواقب آن رنج ببرند.
به نظر می رسد دیگر هیچ چیز در کل شرکت کار نمی کند، در همه زمینه ها متوقف می شود و تلاش برای تغییر بیهوده است. که به فرسودگی سازمانی معروف است. این اصطلاح معمولاً برای وضعیت خستگی شدید جسمی و روانی یک فرد استفاده می شود – اما می تواند به سازمان ها منتقل شود. ناتوانی شرکت ها در اقدام به دلیل فرسودگی سازمانی می تواند عواقب جدی داشته باشد.
این پدیده توسط گوستاو گریو توصیف شده است که کتابی در مورد فرسودگی سازمانی به شرح زیر نوشت:
فرسودگی سازمانی زمانی اتفاق میافتد که سازمانی در حالت فرسوده و فلج شده باشد و دیگر نتواند با منابع خود این وضعیت را که نامطلوب تشخیص داده شده است تغییر مثبت دهد.
در حالی که در مورد فرسودگی فردی فرد مورد نظر به حدی خسته می شود که نمی تواند کاری انجام دهد، در مورد فرسودگی سازمانی کل شرکت فلج می شود. مدیران و بقیه نیروی کار تشخیص می دهند که چیزی به طرز وحشتناکی اشتباه پیش می رود. حتی اقدامات مخالف نیز آغاز می شود و تلاش برای بازگشت به مسیر انجام می شود. متأسفانه چنین اقداماتی در مورد فرسودگی شدید سازمانی مؤثر نیست.
وقتی سازمان به آن نقطه از بیماری رسید، همه چیز بحرانی می شود و شانس بهبودی زیاد نخواهد بود . بنابراین مهم است که اقدامات پیشگیرانه در اسرع وقت انجام شود. اما ابتدا باید علائم را شناخت.
علائم :
فاز نهفته
در این حالت بهره وری کاهش می یابد. نیازهای داخلی به زمان و انرژی بیشتری نیاز خواهند داشتو انتظار بیشتری از کارکنان خواهد داشت. در این زمان فرآیندهای تجاری دیگر به آرامی اجرا نمی شوند.
فاز حاد
ناامنی ها به طور فزاینده ای قابل توجه هستند. گاهی اوقات یک روحیه بدبینانه در تیم بوجود می اید. کارمندان کمتر عمل می کنند اما فقط انگیزه خود را نشان می دهند. در این مرحله، نوآوری کمی وجود دارد یا اصلاً وجود ندارد.
فاز مزمن
وقتی فرسودگی سازمانی مزمن می شود، مدیران شروع به کناره گیری می کنند. در تمام سطوح سلسله مراتب، احساس درماندگی و ناتوانی در مواجهه با موقعیت وجود دارد. شاید یک شگفتی در مدیریت تغییر وجود داشته باشد، که به معنای شروعی تازه است.
شرکت همچنین باید با این واقعیت کنار بیاید که کارمندان برتر سازمان را ترک خواهند کرد و آنهایی که باقی می مانند در داخل استعفای عاطفی دچار خواهند شد. در نتیجه، حتی شرکت با دانش و آگاهی بالا نیز در دراز مدت انگیزه کارکنان خود را از دست خواهد داد.
فاز کشنده
از این مرحله به بعد مدیریت کاملاً کنترل خود را از دست می دهد. وضعیت بسیار ناامید کننده است و با شکست تلاش های قبلی تشدید می شود. در این مرحله شرکت آسیب دیده با سرنوشت خود کنار می آید و فقط منتظر شکست نهایی است.
دلایل
فرسودگی سازمانی به طور ناگهانی و بدون دلیل رخ نمی دهد. فلج شدن شرکت به دلایل مختلفی ایجاد می شود – گاهی اوقات در یک دوره زمانی طولانی و تدریجی، گاهی به دلیل تغییرات سریع، اما همچنین در یک بازه زمانی کوتاهتر.
دلایل احتمالی فرسودگی سازمانی توسط گوستاو گریو به سه دسته تقسیم می شود.
استرس سیستم خارجی
چارچوب خارجی شرایط یا انتظاراتی که برای شرکت آورده می شود. فشار برای موفقیت توسط مشتریان یا سایر طرفها، ادغام بین شرکتها، قوانین جدید یا افزایش رقابت در بازار فروش خود میتواند نمونههایی باشد.
استرس منابع داخلی
در صورت عدم استفاده صحیح از منابع یا کمبود منابع مهم به عبارت دیگر کمبود منابعی مانند مهارت، زمان در شرکت. منابع باید به تعداد کافی برای انجام وظایف و استفاده متناسب با آن موجود باشد.
استرس هویت درون زا
فرسودگی سازمانی نیز می تواند رخ دهد اگر یک شرکت هویت یا WHY مشخصی نداشته باشد. این می تواند زمانی اتفاق بیفتد که ارزش ها و اهداف گم شوند، زمانی که تغییرات مکرر در مدیریت وجود دارد یا زمانی که جهت استراتژیک شرکت به طور مکرر تغییر می کند.
از نظر تئوری، فرسودگی سازمانی می تواند هر شرکتی را تحت تاثیر قرار دهد. با این حال، معلوم می شود که عوامل خطر مختلف بر احتمال تأثیر می گذارد. برای مثال، شرکتهای با سابقه، بیشتر از شرکتهای جوان تحت تأثیر قرار میگیرند.
استارت آپ ها بر الزامات بازار تمرکز می کنند، روی هویت خود کار می کنند و به ویژه انعطاف پذیر و نوآور هستند – که از فرسودگی سازمانی جلوگیری می کند.
شرکت هایی با سلسله مراتب شیب دار نیز آسیب پذیر هستند. ارتباطات و شفافیت در آنجا آسیب می بیند، بازخورد کارمندان شنیده و اجرا نمی شود، در عوض، مشخصات سفت و سختی وجود دارد.
عواقب
انرژی و کاریزمای مدیر سست می شود و نوعی «افسون زدگی» شخصیت رخ می دهد. اما زمانی که کاریزمای یک رهبر